۱۳۸۹ اسفند ۹, دوشنبه

آخرين سروده سيدعلي صالحي...




سید علی‌صالحی، شاعر و نویسنده، با ابراز تالم و همدردی نسبت به وضع مردم لیبی، که چندی است به دستور سرهنگ قذافی به خاک و خون کشیده‌ می‌شوند، آخرین سروده‌اش به احترام یاری‌گران مردم بلادیده‌ی کشور لیبی را بدین قرار منتشر کرده است:

«باید بنویسیم»

به احترام از جان گذشتگانی که به یاری مردمِ لیبی می‌روند.

سرتاسرِ این سیاره
هر سرزمینی مردمانی دارد،
که سر‌انجام روزی… جایی
چراغی از راه و از امید را
روشن خواهند کرد،
و ما شاعرانِ مُرَدَد
کلماتِ خسته خود را همان روز
از خانه به کفِ خیابان خواهیم رساند.
***
سرتاسرِ هر سرزمینی
شهر‌های بسیاری هست،
هر شهری حتماً
میدانی به نامِ آزادی خواهد داشت
که جایش، پیدا
روزش، روشن
و راه و چراغ و چکامه‌اش
معلوم است،
و ما شاعرانِ یقین
به امیدِ بی‌پایانِ همان روز
از کفِ خیابان به خانه برخواهیم‌گشت
تا نگذاریم عاشقانه‌ترین ترانه‌ها
هرگز تمام شوند...



۱۳۸۹ اسفند ۸, یکشنبه

۱۳۸۹ بهمن ۱۸, دوشنبه

تبریز در مه!


سلام
امروز 18 بهمن ماه، پشت میزم تو اداره نشستم و به روزهای پرکار آینده فکر می کنم و نهایت لذت رو از روزهای بیکاریم می برم! خواهر بزرگتر زنگ می زنه و یادآوری میکنه" یادت نره ساعت 10/5 سریال تبریز در مه رو ببین!"
به لطف اینترنت پرسرعت و پخش زنده برنامه های صدا و سیمای گرانقدر، مشغول تماشای سریال می شم...
هر لحظه که می گذره صحنه های جالبتری می بینم. از آب پز کردن درباریان و تاج گذاری در خفای خواجه نمی دونم چی چیه ارمنی و پادشاهیش به جواهرات همایونی!!...
ولی چیزی که بیشتر نظرم رو جلب کرد جمله ای بود که همسر فتحعلی شاه قاجار- یا همون بابا خان- و مادر عباس میرزا، آسیه خانم، بعد از دیدن پسرش که تازه از تبریز به تهران اومده بود، گفت: " زن تو این ملک مثل نفت چراغ می مونه که وقتی تموم شد، دود میشه میره هوا..."!
یادم اومد که جناب بابا خان 158 همسر داشت و 260 فرزند!!! انگار اون موقع ها خود همایونیشون به فکر ازدیاد جمعیت و مدیریت جهانی بودن!
دلم به حال آسیه خانم و همه ی آسیه ها سوخت...