هوا سر شده، ولي خبري از برف نيست. انگار خدا باهامون قهر كرده! انگار...
تو اين هواي سرد و اين... فقط خوندن شعر "اخوان ثالث" عزيز مي چسبه با يه ليوان چاي گرم كنار شومينه...
انگار اين شعر خيال كهنه شدن نداره. هرچند تو پستهاي قبلي - وبلاگ خدابيامرزم - گذاشته بودم، ولي دلم نمياد دوباره نذارمش.
" زمستان "
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به کراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است...
تهران ، دی ماه 1334
۸ نظر:
مریم جون سلام
میبخشید اگه برای خونه جدیدت تبریک نگفتم ..این مدت به وب خودم هم حتی سر نزدم
میدوارم تو این خونه جدید احساس امنیت و ارامش داشته باشی
اگه واسه اسمت معدوریت دار کامنتمو منتشر نکن
موفق باشی دوست خوبم
سلام
انگشتان سبزنوید بهار می دهد و شاهدگنجشک کوچولو بر روی شاخه های درخت است!بهار از شبکه ها نمی آید!
خنثی ترین/ یا علی
انتخاب خوبی بود.
آپم بفرمائید.
سلام. در این هوای سرد آذربایجان خیلی به دلم چسبید. دست شما درد نکند.
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان ،
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین ،
درختان اسکلتهای بلور آجین .
زمین دلمرده ، سقفِ آسمان کوتاه ،
غبار آلوده مهر و ماه ،
زمستان است .
این احوال من در این زمستان است.....
سبز ،استوار و پاینده باشید....
حامد نهضت سبز
سلام این شعر خیلی به دلم می چسبد. چند با آن را خواندم و سیو کردم. دستتان درد نکند.
سلام دوست جان
اميدوارم به خونه جديد عادت كرده باشي.
گرفتاري ام مربوط مي شه به تدوين اظهار نامه.ديروز فرستاديم دبيرخونه ولي تا آخر بهمن و روز ارزيابي بايد مدارك و مستندات 4 سال رو رديف كنيم .بعدش ميچسبم به دنياي مجازي ام
شاد باشي
1.چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
2.دشنام پست آفرینش
ارسال یک نظر